خدا منو اینجور آفریده....
تعطیلات رو رفتیم مالزی با جوجوی خوشگلمون که حالا دیگه واسه خودش یک آدم کوچولوی 100 سانتی یا به عبارتی یک متری شده . قشنگم قربون اون قد و بالات بشم . عکسای مالزی رو باید مفصل بذارم خیلی به هممون خوش گذشت و یک تجدید روحیه عالی بود . دست مامی درد نکنه که پیشنهاد به این خوبی داد جدا چه کیفی داره که شب تصمیم بگیری و فردا بلیط بگیری واسه یک مسافرت بی مقدمه و بعد هم کلی بهت خوش بگذره .
عزیز دلم اینروزا قدرت کلام و تجزیه و تحلیلت منو حسابی غافل گیر میکنه .
امروز مامی: ستاره اگه یکدفعه دیگه اینکار رو بکنی حسابی ازت ناراحت میشم
ستاره با کمی بغض و قیافه حق به جانب : اگه من اینکار رو می کنم خدا منو اینجوری آفریده و بعد از چند ثانیه که مامی از شک این جواب در اومده : نخیر خدا به آدما حق انتخاب و تصمیم داده (بله حق دارید که از بحث فلسفی جبر و اختیار بین بنده و یک نیم وجبی 3 ساله بخندید.)
ستاره : مامی این ماشین شاسی یلنده ؟
مامی: بله
ستاره : چرا؟
مامی: چرا چی؟
ستاره : چرا بعضی از ماشینا رو شاستی (بجای شاسی می گی شاستی) بلند می سازن؟
مامی در جواب مونده توپو میندازه تو زمین باب : نمی دونم از بابا بپرس.
بابا که تو فکر دیگه ای بود : نمی دونم
ستاره : بابا می دونی بگو بگو چرا
و بابا توضیح میده که بعضی ماشینا اینجورین که بتونن برن کوه و .....
ستاره در اخر توضیحات بابا : اینجوری بلد نبودی
و مامان و بابا تمام اصول تربیتی رو فراموش کرده و از حاضر جوابی ستاره خانم کلی از ته دل خندیدین البته چلوندن که دیگه نوشتن نداره
بعد از شام با بابایی داری ماست می خوری و یک قاشق رو به سمت من گرفتی مامی : ممنون نمی خورم
ستاره : چرا بخور برات مفیده .
چند روز قبل اومدی با ناراحتی بهم می گی : مامی مشقامو ننوشتم و من با تعجب که مشقات چیه مامان؟ بعد رفتی کاغذ آوردی می گی چرا می خوام مشق بنویسم می خوام بنویسم آ بعد هم رو وایت بوردت نوشتی آ ا و بهم نشون دادی می گی ببین نوشتم آ .در نتیجه از اونروز ما مجبور شدیم واسه شما دفتر لوحه بیاریم تا شما مشق بنویسید تا راضی بشید.
تو دفتر واسه کارهای R&D با خانمی قرارداد داریم بنام خانم دکتر ... که طبعا صداشون می کنیم خانم دکتر و ایشون نوه شیرینی بنام ملودی دارن که از طرف ملودی واست هدیه آوردن بهم می گی اینو مامان بزرگ ملودی بهم داده که یه جور دکتره .
چند شب پیش با اجازه شما با موبایلم بازی می کردم و برنده شدم . بوسم کردی و بهم می گی : مامی بهت افتخار می کنم . آخ که عشق من منم بهت افتخار می کنم . چقدر برام شیرینه که حرفای خودمو که بهت می گم اینجوری بهم پس می دی . جون دلم . نفسم.